چند دقیقه برای کتاب: جشنواره مروجان کتابخوانی

سلام به همه دوستان گرانقدر

همه ما دغدغه کتاب نخوانی و کمبود مطالعه در جامعه را داریم. افراد و گروه های زیادی در کشور چنین نگرانی دارند و در حال کار برای ترویج کتابخوانی هستند. الان دو سال است که جشنواره ای به نام "جشنواره مروجان کتابخوانی" راه افتاده و تلاش کرده که گروه ها و افراد علاقه مند را شناسایی و تشویق کند و اگر بشود انسجام بخشی هم در کار آنها به وجود بیاورد. البته به صورتی کاملا آزاد و غیردولتی و تا حد ممکن مردم نهاد. امسال در گام سوم است با عنوان "سومین جشنواره تقدیر از مروجان کتابخوانی".

خیلی ها که در این حوزه کار می کنند فکر می کنند که کارشان در حدی نیست که در جشنواره شرکت کند. در حالی که هر قدمی در این زمینه ارزشمند است و مد نظر جشنواره. مهمترین اهمیتی که شرکت افراد و گروه ها دارد این است که ما از وضعیت آنها مطلع شده و برای الگو گیری و علاقه مند کردند و تشویق مجدد از همه آنها استفاده می کنیم.

مهمترین کاری که شما می توانید برای جشنواره بکنید اینها است:

  1. اگر خودتان کاری هر چند محدود در حوزه ترویج کتابخوانی کرده اید حتما در جشنواره شرکت کنید. (کارهایی مثل معرفی کتاب، نقد کتاب، راه اندازی گروه کتابخوانی، ایجاد کتابخانه، وب سایت، گروه مجازی کتابخوانی و...)
  2. اگر فرد یا گروهی را می شناسید که در این زمینه فعال است حتما تشویقشان کنید که در جشنواره شرکت کنند.
  3. اگر در شبکه های اجتماعی (تلگرام، فیس بوک، اینستاگرام و....) فعال هستید یا عضو گروه های مرتبط هستید، فراخوان و پوستر را برای آنها ارسال کنید
  4. اگر سایت یا وبلاگ فردی یا سازمانی دارید و می توانید، فراخوان و پوستر را در آن قرار دهید.

مهلت شرکت در جشنواره تا 20 مهر 1395 تمدید شده است.

برای شرکت در جشنواره:

  • روی سایت جشنواره بروید: www.moravejan.ir
  • فراخوان را دانلود کنید، اطلاعاتی که خواسته را پر کنید و به همراه مستنداتی که ذکر کرده است به نشانی رایانامه جشنواره ارسال نمایید.moravejan3.95@gmail.com 
  • یا اگر می خواهید به صورت پستی ارسال کنید به نشانی دبیرخانه به شرح زیر ارسال بفرمائید:

بزرگراه حقاني (محور غرب به شرق) - بعد از ايستگاه مترو حقانی - بلوار كتابخانه ملي – سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران - انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران

                        تلفاکس: 81622984-021   - 09124440321

هر قدم کوچکی در عرصه کتاب و کتابخوانی می تواند در جشنواره منعکس شود

با احترام

محسن حاجی زین‌العابدینی

دبیر جشنواره

 

کتابی درباره کتابها: کتابهایی که دنیا را تکان دادند

در وب گردی که می کردم به مطلبی برخوردم با عنوان "کتابهایی که دنیا را تکان دادند". خیلی جالب بود و برای گروهی از دوستان فرستادم. آقای عمرانی و مسعودی توضیحاتی دادند که معلوم شد این مطلب در قالب کتابی پر مخاطب منتشر شده است. مکالمات در ادامه درج می شود. اصل مطلب و معرفی برخی کتابها هم در ادامه مطلب می آید:

***********

سلام
حافظه آقای عمرانی بد نیست و ایشان باید به خودشان امیدوار باشند. بله! این کتاب نخستین بار در سال 1336 توسط انتشارات فرانکلین که بعدها با ادغام بنگاه ترجمه و نشر کتاب، شرکت انتشارات علمی فرهنگی را پدید آوردند، منتشر شد. کتاب های جیبی بخشی از انتشارات فرانکلین بود که بعدها امیرکبیر آن را خریداری کرد. البته نام کتاب: "کتاب هایی که دنیار را تغییر دادند" است و نویسنده اصلی آن رابرت بینگهام داونز است که از کتابداران به نام امریکایی است. داونز به خاطر حمایت از آزادی بیان و نوشته هایی که در باب اهمیت کتاب دارد معروف است. داونز تقریبا تمام دوره عمر کاری خود یعنی بیش از 60 سال را در کتابداری سپری کرد. وی چند سال نیز نایب رئیس و رئیس انجمن کتابداری امریکا بود و این کتاب را در همان سال ها یعنی 1956 نوشت. هم کتاب اصلی و هم ترجمه آن پس از انتشار، بارها تجدید چاپ و ویرایش شده اند. ترجمه فارسی کتاب یک بار هم در سال 1348 منتشر شده است. کتاب توسط تعدادی از مترجمان برچسته ترجمه شده است که بیشتر آن ها در همان انتشارات فرانکلین کار می کردند. دکتر احمد آرام، دکتر امیرحسین آریانپور، دکتر محمود بهزاد، دکتر احمد بیرشک، دکتر هوشنگ پیرنظر، کاوه دهگان و تنی چند دیگر جزو این مترجمان هستند که با ویراستاری دکتر سیروس پرهام کتاب را ترجمه و منتشر کردند. خود سیروس پرهام هم البته جزو مترجمان است.
سال نشر نسخه ای که من دارم، 1382 است که چاپ اول از ویرایش دوم است. روی جلد کتاب را پیوست کرده ام. همانطور که محسن هم اشاره کرده است، شهریار ماکیاولی، عقل سلیم تامس پین، ثروت ملل آدام اسمیت، رساله در باب اصل جمعیت مالتوس، نافرمانی اجتماعی دیوید تورو، کلبه عموتوم بیچراستو، کاپیتال مارکس، قدرت دریایی آلفرد ماهان، نبرد من هیتلر و کتاب های کوپرنیک، ویلیام هاروی (قلب و گردش خون)، نیوتن، داروین، خواب گزاری فروید و نسبیت اینشتاین کتاب هایی هستند که در باره آن ها در این مجموعه توضیح داده شده است.
ارادتمند: مسعودی


Subject: Re: کتابهایی که دنیا را تکان دادند

سلام آقای عمرانی
اینطور که من از نوشته شما متوجه شدم، کتابی با این عنوان "کتابهایی که دنیا را تکان دادند" نوشته و منتشر شده است. من از این کتاب بی اطلاع بودم ولی خود این مطلب و تحلیل اثرگذاری کتابها برایم جالب بود. 
اگر چنین کتابی موجود باشد باید از یک کتابخانه قدیمی امانت بگیریم و حتما بخوانیم. 

2016-05-22 18:12 GMT+04:30 Ebrahim emrani :
سلام
محسن جان مرا بردی به سالهای دور. این کتاب از سری کتابهای جیبی است و من باید آن را کامل داشته باشم. کتاب بیش از 200 صفحع بود و این کتابها را مفصل بحث کرده بود و گفته بود که جرا دنیا را تکان داده اند. من البته در همان سالهای دبیرستان این کتاب را خواندم ولی باید کتاب را نگه داشته باشم.

ادامه نوشته

می‌شود طعم خاطره‌هایم را خودم انتخاب کنم؟

لیزنا، دکتر محسن حاجي زين‌العابديني، عضو هيئت علمي گروه علم اطلاعات و دانش‌شناسي دانشگاه شهيد بهشتي: نشست "نقش شبکه های اجتماعی در ترویج کتاب خوانی" روز یکشنبه ۱۹/۲/۹۵ در تالار گفتگوی نمایشگاه بین‌‌‌المللی کتاب تهران برگزار شد. آقای دکتر منصوریان در یادداشت " کمیابی آگاهی ناب در شبکه‌های اجتماعی" که روز دوشنبه ۲۰/۲/۹۵ در سخن هفته ليزنا منتشر کردند، در مورد آن نشست نوشتند. در آن جلسه، بنده با زاویه نگاه متفاوت تری در ارتباط با موضوع شبکه های اجتماعی و کلا فضای مجازی ظاهر شدم. نگاهی که هم در جلسه و هم بعد از آن مخالفانی داشت و حتم دارم که در بین خوانندگان محترم این نوشته هم حتما مخالفان و موافقانی خواهد داشت. به هر حال، هر کسی آزاد و مختار است که بر اساس خوانده ها، یافته‌ها، تجربیات و شهودیات خود، رای و نظری داشته باشد و آن را بیان نماید و نظرات مخالف و موافق را بشنود و اگر لازم بود نظر خود را تغییر داده یا تعدیل نماید.

 

مطالبی که در آن نشست بیان کردم و اینجا هم مختصری از آن را می‌‌‌نویسم، به هستی‌‌‌شناسی فضای مجازی اشاره دارد و به هیچ روی به دنبال ارزشیابی یا نگاه مثبت و منفی به آن نیست. در یادداشتی با عنوان "وایبریسم: دزد بی چراغ زمان و کتاب" در ستون گاهی دور لیزنا منتشر شد، خطرات و تهدیدهای شبکه‌‌‌های مجازی اشاره کرده‌‌‌ام و در آنجا نگرانی، ترس و انتقادهایم به فضای مجازی را نوشته ام. بنابراین، چیزی که اینجا می آید را بدون سوگیری و شائبه جانبداری مطالعه بفرمایید.

 

ادامه در اینجا

سرسخن لیزنا

سرشت و سرنوشت سواد اطلاعاتی

یکی از نشستهای نخستین کنگره سالانه متخصصان علوم اطلاعات در آبان امسال، دربارهء سواد اطلاعاتی و سهم کتابداران در ترویج و توسعه آن است. یادداشت حاضر مقدمه‌ای بر مباحث این نشست است. بنابراین، در ابتدا می‌خواهم کمی دربارهء سرشت سواد اطلاعاتی بنویسم تا قلمرو و چارچوب بحث کمی روشنتر شود. هر چند اطمینان دارم خوانندگان این یادداشت با تعریف سواد اطلاعاتی آشنا هستند و شاید نیازی به بازگویی آن نباشد. با این حال، مروری بر تعریف این مفهوم می‌تواند پیشگفتار این گفتگو باشد.

شما بهتر از من می‌دانید که سواد اطلاعاتی مجموعه مهارتهایی است که ما را قادر می‌سازد نیاز اطلاعاتی خود را بشناسیم، از وجود مهمترین منابع معتبر پاسخگو به این نیاز اطلاع یابیم، به نحو موثری دراین منابع جستجو کنیم، نتایج به دست آمده را سازماندهی، مقایسه و ارزیابی کنیم و در نهایت بهترین گزینه‌ها را برای پاسخ به نیاز اطلاعاتی خود برگزینیم و به کار گیریم. اطلاعاتی که یا بر دانش ما بیافزاید یا در مسیر تصمیم‌گیری مفید باشد. یعنی به کمک آن بتوانیم به پرسشهای خود پاسخ گوییم یا تصمیم‌های درستی بگیریم. ضمن آنکه متعهد باشیم این فرایند را در چارچوب اخلاق و قوانین اجتماعی انجام دهیم. بنابراین، سواد اطلاعاتی نه فقط یک مهارت که مجموعه‌ای از مهارت‌ها و تعهدات است. حتی فراتر از آن، می‌توان گفت محصول نهایی برخورداری از سواد اطلاعاتی ایجاد نوعی بینش و نگرش است که در وجود ما نهادینه می‌شود. در نتیجه، این مهارت‌ها نقش اجزاء سازندهء کلیتی یکپارچه را ایفا می‌کنند که چگونگی مواجههء ما با منابع اطلاعاتی را تعیین می‌کند. به این ترتیب، هر چند مهارت‌هایی متفاوتند، اما خاستگاهی مشابه دارند و فصل مشترک آنها که «سرشت سواد اطلاعاتی» را می‌سازد همان «تفکر انتقادی» و «توانایی تحلیل و استدلال» است... ادامه در لیزنا.

می شود خواهش کنیم بی خیال مجسمه شوید

کتابخانه ملی در دوره جدید مدیریت خود، اقدام ارزشمند بزرگداشت پیشکسوتان و مفاخر کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران را در دستور کار خود قرار داده که برنامه ارزشمندی است و اگر لطف کنند و خسته نشوند و همین رویه را ادامه بدهند خیلی خیلی خوب است.

در کنار هر کدام از این بزرگداشتها، یک کار ارزشمند دیگر هم انجام می‌دهند؛ یعنی سردیس (مجسمه) هر کسی که برای او بزرگداشت گرفته می‌شود را هم درست می‌کنند و در مدخل ورودی تالارهای کتابخانه قرار می‌دهند. این کار هم در نفس خود خیلی عالی و ارزشمند است.

اما یک نکته مهم این وسط مغفول می ماند که کل کار را زیر سئوال می برد. اگر نگوییم تنها یادگار یا اثری که از این مراسم بزرگداشتها باقی می ماند، همین سردیسها است، دست کم می توانیم ادعا کنیم که مهمترین و ماندگارترین یادبود این عزیزان به بهانه بزرگداشت آنها، همین مجسه ها است.

اما، متاسفانه این کار ارزشمند به روشی ناشیانه و خیلی غیرحرفه ای انجام می شود. یعنی این همه فکر خوب و زحمت و مخارج، در جایی که باید حتما روی کیفیت دقت بیشتری شود به هدر می رود.

هر روز که به کتابخانه می آیم و سردیسهای خانم سلطانی، استاد انوار و آقای فانی را می بینم، اول از اینکه این بزرگان مورد توجه قرار گرفته اند خوشحال می شوم، اما وقتی مجسمه های بی شباهت به قیافه این اساتید و بی ظرافتی کار را می بینم دلم می سوزد.

از مسئولین محترم کتابخانه ملی خواهش می کنم یا این کار را نکنند یا اینکه حداکثر دقت و ظرافت و نظارت و البته خرج را برای این قسمت بکنند. چرا که سالیان سال این مجسمه ها می ماند و آن هم در جایی که خیلی از اهالی فرهنگ و دانش این مملکت و حتی خارج از کشور گذرشان به آنجا می افتد.

حالا که چنین کار ارزشمندی صورت می گیرد و ما هم به همه دست اندرکاران دست مریزاد می گوییم، چه خوب است که این قسمت ماندگار، خودش به یک اثر هنری ارزشمند و در خورد شان اساتید بدل شود.

ترقی معکوس و حقیقت ترقی

روزگار غریبی است که فرهنگ و اجزاء آن جز در شرایط  کاسب مآبانه خریدار ندارد! یعنی رو آوردن به این حوزه اکثرا  وقتی افزایش می یابد که سود و نتیجه شخصی و آنی برای ما داشته  باشد و گاه ما را به  نانی برساند و گاه امتیازی و  گاه رتبه ای و…! وگرنه تحرک در ساحت فرهنگ، آنهم فقط  به نیت  پرورش و رشد اجزای آن، در نزد کثیری از فعالان این حوزه، چه “صدرنشینان” و چه “سرنشینان” محلی از اعتنا ندارد و هیچ باک و بیمی نداریم که این فرهنگ، گاهواره آرمیدن نسل های آینده وپرورش آنهاست؛ که اگر نباشد نشانی از حریت ، استقلال و خردمندی بر جای نخواهد ماند. نشستن بر شانه های فرهنگ و ساز رتبه و امتیاز زدن و دل سپردن به نام آوری از این راه، قطعا برای همیشه معدوم نخواهد شد، زیرا شوربختانه این شوره زار  راهبر و رهرو کم ندارد، راهبر ان و رهرو انی که برای بالا رفتن و در چشم خلق جلوه گری کردن، حاضرند هر چیز را به زیر بکشند، یکی هم فرهنگ! اما دل را امیدوار می توان داشت که این رسم ناحوشایند و این کاسبی بی‌برکت و این ترقی معکوس دیرنپاید و به مدد دلسوزان حقیقی فرهنگ  و آنانی که عاشقانه در این وادی قدم میزنند از رونق آن بازار کاسته و دایره غرفه ها و رتبه های اینچنینی هر روز محدود تر شود. ادامه در عطف ...

 

سرچشمه‌های سوءتفاهم در ارتباطات انسانی

پروفسور اُسمو آنترو ویو (Osmo Antero Wiio) استاد فقید دانشگاه هلسینکی نظریهء جالبی در ارتباطات انسانی دارد. او که علاوه بر تدریس در دانشگاه، خبرنگار، نویسنده و عضو پارلمان فنلاند بود، در سال ۲۰۱۳ در سن ۸۵ سالگی درگذشت و نظریهء خود را در قالب هفت گزارهء زیر به یادگار گذاشت: 

  1. ارتباطات انسانی معمولاً با شکست مواجه می‌شود، مگر آنکه تصادفاً موفقیت‌آمیز باشد.
  2. اگر بتوان پیامی را به چند شکل تفسیر کرد، معمولاً به شکلی تعبیر می‌شود که بیشترین زیان را به بار ‌آورد.
  3. همیشه یک نفر پیدا می‌شود که بهتر از شما بداند منظورتان از پیامی که ارسال می‌کنید چیست.
  4. هر چه بیشتر با هم ارتباط داشته باشیم، این ارتباط با موفقیت کمتر و زمینهء سوءتفاهم بیشتر همراه است.
  5. در ارتباطات جمعی مهم نیست واقعیت چیست، مهم این است که واقعیت چگونه به نظر می‌رسند.
  6. اهمیت یک آیتم خبری با مجذور فاصلهء آن رابطه معکوس دارد.
  7. هر چه شرایطی که در آن قرار دارد مهمتر باشد؛ با احتمال بیشتری یک موضوع حیاتی را که دقیقه‌ای پیش به خاطر داشتید، از یاد ببرید.

 ممکن است در نگاه نخست این گزاره‌ها بسیار بدبینانه به نظر برسند. اما با کمی دقت پیام نویسنده در هر گزاره آشکار خواهد شد. مثلاً در قانون اول که می‌گوید «ارتباطات انسانی معمولاً با شکست مواجه می‌شود، مگر آنکه تصادفاً موفقیت آمیز باشد» پروفسور ویو چهار جملهء تکمیلی نیز به شرح زیر افزوده است ... ادامه در لیزنا.

به هوای کتابخانه ملی

روز 11 اسفند که می‌شود، در هیاهوی خانه تکانی‌ها و رفت و آمدهای معمول قبل از عید، ذهن و چشمان من مدام در جستجوی بنرها و تابلوهای راهنمای مراسم افتتاح ساختمان جدید کتابخانه ملی ایران، شهر را می‌کاود. چرا که درست 10 سال پیش در چنین وقتی، در تکاپوی برگزاری مراسم افتتاح این کتابخانه بزرگ و یک اتفاق فرهنگی مهم بودیم. اولین چیزی که از آن برنامه مفصل و مهم یادم می‌آید، بنرهای تبلیغاتی آن در سطح شهر بود؛ همین‌طور اعلام آن اتفاق در اخبار و رسانه‌های مختلف سراسری و حتی خارجی.

چنین اتفاقی که اسم کتابخانه ملی و برنامه‌های مرتبط با کتابداری و کتابخانه‌ها در سطح شهر و رسانه‌ها اعلام شود، الان شاید کمی عادی به نظر برسد اما در فضای 10 سال پیش یعنی اسفند 1383 چنین چیزی، اتفاق نادری برای کتابداری به شمار می‌آمد که به یمن حضور سیاسیون مهم کشوری در مراسم افتتاح چنین تبلیغ گسترده‌ای در باب کتابخانه اتفاق بیافتد.

در آن سالها انجمن کتابداری بسیار نوپا و در حال برنامه‌ریزی برای فعالیت بود. به همین دلیل،  خیلی از اتفاقات رشته و حرفه ما مثل همایش‌ها، کارگاهای آموزشی، برنامه های رادیویی و تلوزیونی و فعالیتهای مشارکتی و مدنی هنوز به گستردگی حال حاضر نبود؛ زیرا حضور و وجود انجمن در طول این یک دهه باعث شده است که خیلی از این اتفاقات حاضر که در گذشته نبود به راحتی منصه ظهور یابد.

اما افتتاح کتابخانه ملی، صرفا افتتاح یک ساختمان نبود. بلکه شروع یک اتفاق بزرگ و جریان‌ساز بود. چرا که ساختمانی به این عظمت یعنی سالها تلاش و خون دل خوردن برای تصویب و تائید و موافقت و سالهای دیگر تلاش برای ساختن و به نتیجه رساندن است. و همه اینها یعنی توجه به یک بخش بسیار مهم و پر اهمیت کشور -اما مغفول مانده- به اسم کتابخانه.

از سوی دیگر، وقتی کتابخانه ملی از آن حالت جزیره های متعدده و متفرقه خارج شده و به عنوان واحدی یکپارچه شروع به کار کرد، به پایگاهی علمی-فرهنگی تبدیل شد که خیلی جریانات و اتفاقات دیگر را خط دهی کرد. قطعا در ساختار جدید هم ارزش و اهمیت مجموعه کتابخانه به عنوان سرمایه اصلی فرهنگی و تمدنی کشور بیشتر دانسته شد و هم جایگاه کتابداران و اقدامات آنها، شکل دیگری به خود گرفت. هر چند که ممکن است نقایصی در ساختمان، ساختار یا عملکرد کتابخانه ملی وجود داشته باشد، اما به هر حال به عنوان یک مرکز ملی و بین المللی فرهنگی و علمی کشور، سرمنشاء خدمات و اتفاقات بسیاری بوده است.

دیرزی و خوش زی بادا.

نامه‌هایی از اتریش، با خبرهایی از غرب و شرق

زمانی که دانشجوی دانشگاه شفیلد بودم، صبح‌های یکشنبه برنامه‌ای با عنوان «نامه‌ای از امریکا» از رادیو پخش می‌شد، و گویندهء آن - «اَلِستا کوک» - از خاطرات نیم قرن زندگی خود در امریکا سخن می‌گفت. مدت برنامه حدود 15 دقیقه بود و شنوندگان زیادی داشت. آقای کوک در مارس 1946 «نامه‌ای از امریکا» را آغاز کرده بود و تا فوریه 2004 به مدت 58 سال - تا یک ماه پیش از مرگ - آن را ادامه داد. او در سن 95 سالگی درگذشت و رکورد طولانی‌ترین برنامه رادیویی جهان را برای خویش ثبت کرد. آن روزها برایم جالب بود که با چه عشق و علاقه‌ای تمام این سال‌ها وقتش را صرف نگارش و اجرای این برنامه کرده است و به رغم کهولت سن بدون وقفه به انتشار آن ادامه می‌دهد. ضمن آنکه تفاوت‌های فرهنگی جامعهء انگلستان و امریکا آنقدر زیاد نبود که خاطرات آقای کوک برای شنوندگان خیلی عجیب به نظر برسد. اما هنرمندانه و با نگاهی منتقدانه به مقایسه تفاوت‌های فرهنگی میان این دو جامعهء همزبان می‌پرداخت. ضمن آنکه همیشه داستان را به گونه‌ای به پایان می‌برد که یا با طنز  همراه باشد یا شنونده را به تفکر بیشتر دربارهء موضوع فرا ‌خوانَد. معمولاً خاطرات سفر به کشوری دیگر و اقامت در جامعه‌ای جدید می‌تواند از جهات مختلف سودمند باشند. هر چند ما به دلایل متعدد ... ادامه در شمارهء 308 ماهنامهء جهان کتاب.
 

صد ویژگی کتابهای دانشگاهی کارآمد و اثربخش

در شماره جدید فصلنامهء «پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی» متعلق به سازمان سمت، مقاله ای با عنوان «صد ویژگی کتابهای دانشگاهی کارآمد و اثربخش» منتشر شده که متن کامل آن در اختیار شماست. لطفاً نگارنده را از نظرات سازندهء خود در این زمینه بهره مند سازید.

روش‌های پژوهش «کودک پسند»

اواسط تابستان امسال ایمیلی از دکتر حسین شیخ رضایی - دبیر همایش «ادبیات کودک و مطالعات کودکی» - به دستم رسید. ایشان پیشنهاد کرده بود، مقاله‌ای دربارهء یکی از محورهای همایش آماده کنم. خوشبختانه تا برگزاری این رخداد علمی چند ماه مانده بود و این مدت فرصت خوبی برای تدوین مقاله محسوب می‌شد. با مرور محورهای موضوعی متوجه شدم تاکید اصلی متولیان کنفرانس بر «مخاطب‌شناسی» و نیازهای «مخاطبان» ادبیات کودک است. بازتاب این تاکید در مضمون کلی نیز دیده می‌شد: «ادبیات؛ کودک دیروز، کودک امروز». پرسشی که می‌توانستم در مقاله‌ام به آن پاسخ گویم این بود که: برای مطالعهء نیازها، ویژگی‌ها و بازخوردهای کودکان دربارهء آثار این حوزه چه رویکردها و روش‌های نوینی وجود دارد؟ به بیانی ساده‌تر: پژوهشگران حوزه مطالعات کودکی در تحقیقات امروز خود چه ابزار و روش‌هایی به کار می‌گیرند؟ آیا همان روش‌های متداول در سایر حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی در این زمینه کاربرد دارد؟ یا تفاوتهایی در ماهیت و چگونگی اجرا دیده می‌شود؟ ادامه در لیزنا.

ردپای زمان در پژوهش

در شماره اخیر مجلهء «زنان» (آبان 1393) مقاله‌ای با عنوان «صندلی‌های قاتل: چگونه پشت میزنشینی سلامتی شما را تباه می‌کند»منتشر شده؛ که در مقدمه آن می‌خوانیم: «تحقیقات نشان می‌دهد ایستادن بیشتر حتی در زمانی که کار اداری خود را انجام می‌دهید، می‌تواند خطر چاقی، بیماری و مرگ را در شما کاهش دهد. ... امریکایی‌ها روزانه به طور متوسط 13 ساعت را بر روی صندلی می‌گذارنند؛ صندلی‌هایی که بیش از هر عامل دیگری جان انسان‌ها را می‌گیرند. شاید نتایج تاسف بار این تحقیقات شما را شوکه کند و نسبت به صحت آن شک کنید. اما توجه داشته باشید که این نتایج حاصل 16 سال تحقیق با جامعه آماری 800 هزار نفر است». همانطور که می‌بینید نویسنده مقاله طولانی بودن مدت گردآوری داده‌ها را به عنوان یکی از شاخص‌های اعتبار معرفی می‌کند. شاخصی که منطقاً هم درست است. بدیهی است پژوهشگر هر چه فرصت بیشتری برای بررسی پدیده مورد مطالعه در اختیار داشته باشد، به نتایج جامعتری خواهد رسید. البته با این پیش فرض که با اصول و مبانی پژوهش آشنا باشد و از وقتش به خوبی استفاده کند. در غیر زمان به تنهایی کمکی نخواهد کرد. خواندن این مقاله و بحثی که در هفتهء گذشته در کلاس روش تحقیق دربارهء جایگاه «زمان در پژوهش» داشتم، انگیزه‌ای شد برای پاسخ به این پرسش که ... ادامه در لیزنا.

در سایه ارغوان و با طراوت باران

اگر شما هم مثل من مجبور بودید هفته‌ای هشت تا ده ساعت را در مترو بگذرانید، حتماً برای استفاده از این وقت فکری می‌کردید. آنچه من تا امروز برای این منظور انجام داده‌ام، انتخاب همسفران باتجربه و خوش‌صحبت بوده است. یکی از این همسفرانِ نادیده جناب «پرویز دوائی» است، که در یکی دو سال اخیر چند اثر ایشان را در همین مسیر خوانده‌ام. جدیدترین آن‌ها «به خاطر باران» است که دومین مجموعه از نامه‌های پراگ محسوب می‌شود. کتاب نخست «درخت ارغوان» بود که پارسال مشتاقانه خواندم و از آن بسیار آموختم. البته اغلب – یا شاید همهء – این نامه‌ها پیش از این در «جهان کتاب» منتشر شده‌اند. اما گردآوری ‌آنها در یک مجلد ابتکار خوبی بود و خواننده می‌تواند همگی را یکجا در اختیار داشته باشد. آنچه این کتابها را برایم جذاب ساخته، سادگی و صمیمیتی است که در نثر پاکیزهء آن‌ها موج می‌زند. متن و روایتی روان که بی شتاب و همراه با آرامشی خاص بیان شده است. آنچنان که گویی نویسنده در مترو کنارت نشسته و با حوصله و اشتیاق برایت داستان تعریف می‌کند. این گفتگو آنقدر واقعی است که …. ادامه در این نشانی.

هشت خطای استدلالی در مواجهه با نظریه‌های علوم انسانی

به قول قدیمی‌ها، روزی ظریفی می‌گفت: این نظریه جدید جامعه‌شناسی چیست، که تازه مطرح شده و همه از آن حرف می‌زنند؟ وقتی دلیل اشتیاق او را برای اطلاع از محتوای این نظریه پرسیدند در جواب گفت: می‌خواهم با آن مخالفت کنم! به سخنی دیگر پیش از آنکه از ماهیت و پیام سخن اطلاع یابد، قصد مخالفت با آن داشت. البته این یک طنز است، اما نمونه‌های مشابه آن در شرایط واقعی هم چندان کمیاب نیست، که به نمونه‌هایی از آن در ادامه اشاره خواهد شد. در این نوشتار هشت شکل نسبتاً متداول از خطاهای استدلالی در مواجه با نظریه‌های علمی مطرح می‌شود، امید آنکه به کار آید. ضمن آنکه تاکید این یادداشت بر حوزهء علوم انسانی است. زیرا پیچیدگی‌های علوم انسانی بر کارکردها و توان نظریه‌های این حوزه تاثیر می‌گذارد که در مواجه با آن‌ها باید به این ویژگی‌ها توجه داشت. ضمن آنکه در ابتدای این یادداشت باید تعریف خود را از نظریه نیز بنویسم، تا بر شفافیت بحث افزوده شود.ادامه در مجله عطف.

کتاب هفته خبر

دو سال پیش مقاله ای نوشتم با عنوان «صد ویژگی مجله های خوب و خواندنی». به این امید که ابزار ساده ای باشد برای ارزیابی مجله ها. امروز می خواهم نکته ای کلیدی به آن صد مورد اضافه کنم: مجله خوب و خواندنی در صفحهء نخست با پیامی، جمله ای، حرفی، حدیثی، خلاصه نشانه ای خودش را به شما معرفی می کند. نمونه اش «کتاب هفته خبر» است. فعلاً فقط شماره چهارم آن را دیدم اما همان صفحه نخست را که خواندم برایم آشکار شد با نشریه ای خواندنی مواجهم. هر چند متولیان آن را نمی شناسم، اما اطمینان دارم سردبیری که مجله خود را با گزیده ای از قابوس نامه این گونه شروع می کند، باید حرفهایی تازه برای گفتن داشته باشد: «سقراط گوید هیچ گنجی بهتر از هنر نیست و هیچ دشمن بتر از خوی بد نیست و هیچ عزی بزرگوارتر از دانش نیست و هیچ پیرایه بهتر از شرم نیست. پس آموختن را وقتی پیدا مکن چه در هر وقت و در هر حال که باشی، چنان باش که یک ساعت از تو در نگذرد تا دانشی نیاموزی و اگر در آن وقت دانایی حاضر نباشد از نادانی بیاموز که دانش از نادان نیز آموخت ...». با آرزوی موفقیت برای متولیان این نشریه. جزئیات بیشتر دربارهء آن در خبری در ایبنا آمده است.

رفتگري كه مسئول کتابخانه شد

پس از پخش و نمایش مستند "کمی بالاتر" لقمان خالدی در مورد رفتگر نویسنده‌ای که 20 رمان نوشته و برای چاپ آن‌ها با مشکلات موجود در راه نشر کتاب دست و پنجه نرم می‌کند، مسئولان شورای شهر و شهردار کرمانشاه را به فکر فرو برد تا در نهایت تحت تاثیر زندگی این فرد قرار گرفته و وی را به عنوان مسئول کتابخانه فرهنگسرایی در این شهر انتخاب کنند.

لقمان خالدی - مستندساز - در گفت‌وگو با ایسنا، در مورد مستند «کمی بالاتر» خود که این‌روزها زندگی "شهریار ربیعی " رفتگر کرمانشاهی را دگرگون کرد، خاطر نشان کرد: این مستند در مورد رفتگری است که 20 رمان نوشته و درگیر چاپ کتاب‌هایش با ناشران است. مستند «کمی بالاتر» در چندین جشنواره داخلی و خارجی شرکت کرده و جایزه اول فیلم جشنواره "فید مارسی" فرانسه و نیز جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره حقیقت را به خود اختصاص داده است.

وی درباره محتوای این مستند، ادامه داد: مستند «کمی بالاتر» در مورد دغدغه رفتگری برای چاپ کتاب‌هایش است تا با نشر این کتاب‌ها در جهت ارتقای طبقه اجتماعی خود برآید.

این مستندساز در مورد هدفش از ساخت این فیلم، اظهار کرد: بیش از آنکه به دنبال نمایش و کسب جایزه و نیز شرکت دادن این فیلم در جشنواره‌های مختلف باشم به دنبال این بودم تا بتوانم اتفاق جدیدی در زندگی شهریار رقم بزنم.

خالدی در مورد چگونگی تصمیم شهردار و شورای شهر بر انتخاب شهریار ربیعی به عنوان مسئول کتابخانه یکی از فرهنگسراهای شهر کرمانشاه، گفت: این مستند در حضور تمامی رفتگران شهر کرمانشاه، مسئولان شورای شهر و نیز با حضور شهردار کرمانشاه به نمایش درآمد تا در نهایت مسئولان با دیدن این فیلم تحت تاثیر قرار گرفته و به دنبال اقدامی برای شهریار باشند تا با دغدغه کمتری به فعالیت نویسندگی‌اش بپردازد و بتواند با حوزه‌ای که دغدغه فکری و ذهنی‌اش است ارتباط بیشتری برقرار کند، که همین موضوع نشان دهنده دغدغه فرهنگی مسئولان شورای شهر و شهردار کرمانشاه است.

این مستندساز همچنین در مورد انتشار کتب‌ شهریار ربیعی نیز، بیان کرد: چند ناشر علاقمندی خود را برای انتشار کتابهای شهریار ابراز کرد‌ه‌اند.

به گفته خالدی، شهریار ازدواج کرده و دو فرزند نیز دارد. او متولد کرمانشاه است و پس از آنکه فیلم مستند وی در جشنواره‌های مختلف و نیز شورای شهر و کرمانشاه به نمایش درآمد با تصمیم مسئولان شهر، شغل او را تغییر کرد و او هم اکنون مسئول کتابخانه‌ای شده است.

وی تاثیر ساخت مستند بر زندگی یک شخص را بسیار مهمتر از شرکت دادن آن در جشنواره‌ها و کسب موفقیت برای فیلم دانست و گفت: به نظر من مهمترین هدف یک مستند می‌تواند تاثیر آن بر زندگی یک شخص و نیز در اجتماع و جامعه‌ای باشد که در آن زندگی می‌کند، به همین دلیل لذتی که در تغییر زندگی شهریار به وجود آمد برای من بسیار ارزشمندتر و خوشحال کننده تر از جوایز و موفقیت‌هایی بود که با نمایش این فیلم کسب کردم (به نقل از عصر ايران)

فروتنی معرفت

در شمارهء اخیر مجلهء «اندیشه پویا»، یادداشتی ارزشمند از دکتر مقصود فراستخواه منتشر شده، که وقتی آن را خواندم دریغم آمد گزیده‌ای از آن را جایی ثبت و بازنویسی نکنم. ایشان در این یادداشت با عنوان «فروتنی معرفت: در ستایش فهم کران‌های معرفت» می‌نویسند:

«پایهء فضیلت‌های بشر به گمان من فضیلتی است که از ذهن او می‌تراود. اگر برای آدمی خطای نابخشودنی بزرگی هست، به نظر می‌رسد خطای جهالت است. پس چنانچه قرار است فضیلتی بزرگ نیز در انسان بجوییم شاید فضیلتی از جنس نوعی معرفت است؛ یک جور حس کردن و فهمیدن و آگاهی. ... بهترین لحظه‌های ما وقتی است که صمیمانه درصدد معرفتیم؛ فضیلت است فهمیدن خویش؛ فضیلت است فهمیدن جهان خویش؛ فضیلت است فهم دیگری، فهم محیط پیرامون، فهم اشیاء و فهم آدم‌ها. این‌ها به روشنی ستودنی‌ترین فضائل زندگی‌اند که می‌توان برشمرد. من کیستم و چه امکان‌های ناشناخته‌ای در من نهفته است؟ این پرسش در درجه نخست از تنشی ذهنی بر می‌خیزد؛ تنشی که سودای سر آدمی را بالا می‌کند؛ تنش شناسایی اوجی در خویش. اگر عالی‌ترین استعدادهای من از دست برود و من بی‌خبر بمانم، این بزرگترین کوتاهی و تقصیر من است. کما این که از ظرفیتی والا در هستی خویش باخبر شوم و این توفیق بزرگی است. فهمیدن «دیگری» فضیلت است و این «دیگری» بسا که خودمانیم؛ شناختن خود همچون یک دیگری. و این آغاز صلحی است که از درون ما آغاز می‌شود و آنگاه نوبت به فهم دیگران می‌رسد؛ صلح  و آشنایی با دیگران و با هستی. ... بیگانگی نسبت به «غیر»، از جنس بجا نیاوردن و حس نکردن و نفهمیدن غیر است و فقدان معرفتی در ماست.کسی اینجا پیش چشم من در رنج است و من این را نمی‌فهم یا التفاتی به درد او نمی‌کنم. این بزرگترین غفلتی است که از من می‌رود. ... حساس بودن نسبت به جزئیات و شواهد از فضیلت‌های ذهن است. وقتی ما این حساسیت را از دست می‌دهیم نه تنها شواهد نقض کلام و استدلال خویش را بجای نمی‌آوریم،  نه تنها عقایدمان را با آزمون و تجربه به محک نمی‌زنیم، نه تنها باورهای ذهن خویش را با داده‌های جهان واقعی و رویدادها نمی‌آزماییم، نه تنها گوشمان به جزئیات نقد ناقدان گشوده نمی‌شود، بلکه عکس‌العمل دیگران، رنج دیگران و مشکلات دیگران نیز برای ما مغفول می‌ماند. ... فهم محدودیت ذهن خویش و کران‌های معرفت خویش، نشان از غایت فضیلتی دارد که در ذهن آدمی به ثمر می‌رسد. ... پس بی‌گمان باید گفت فروتنی معرفت نیز اوج کمال و شکوفایی ذهن ما در پیشگاه حقیقت بی‌پایان است و با شکوه‌ترین فضیلت مدنی است که روابط آدم‌ها و مناسبات میان اذهان آن‌ها را به صمیمیت مکالمه آزادمنشانه و صلح‌آمیزی برای بهبود شرایط بشری و تقلیل مرارت‌ها سوق می‌دهد.

لطفاً متن کامل این یادداشت آگاهی‌بخش را در صفحهء 97 شمارهء بهمن و اسفند از مجلهء وزین «اندیشه پویا» بخوانید.

تاریخ و همکاری‌های میان‌رشته‌ای

پژوهشکدة تاریخ اسلام مجموعه مقالات تاریخ و همکاری‌های میان‌رشته‌ای را منتشر کرد. این مجموعه،  مشتمل بر 26 مقاله است. از جمله: روانشناسی تاریخی و تاریخ روان‌شناختی با تکیه بر نظریة فرهنگی  تاریخی لوویگوتسکی، حضور فلسفه در تاریخ: مسأله نام‌گذاری و مطالعة موردی خلیج فارس در مقدمه ابن خلدون، دوره‌های تاریخی و فاصله‌گذاری هویتی با رویکرد نشانه‌شناسی فرهنگی، تعامل میان رشته‌ای نقد ادبی با تاریخ، تأملی در گسست میان تاریخ و جامعه‌شناسی در ایران،  تاریخ شناسی و مطالعات میان رشته‌ای: فرصت یا تهدید؟ چرایی و چگونگی کاربست نظریة بینامتنیت در پژوهش‌های تاریخی،  تاریخ و اقتصاد: علوم جانشین یا مکمل؟ مقدمه‌ای بر «تاریخ‌سنجی اقتصادی»، حرفة جامعه‌شناس: مشارکت در ساخت «تاریخی دیگر»، عناصر تاریخی در رمان‌های تاریخی فارسی، مبانی نظری تاریخ فرهنگی در مطالعة فرهنگ معاصر ایران، اکنون زیسته به مثابه تاریخ و انسان به مثابه هستیِ تاریخی: بنیادهای انسان‌شناسی و انسان‌شناسیِ تاریخی نزد ویلهلم دیلتای، تفسیر در تاریخ از منظر مناسبات بین رشته‌ای، و تأملی در پیوند دو رشتة تاریخ و معماری.

آموزش آهسته و آگاهی انتقادی

مک‌دونالد نام رستورانی زنجیره‌ای است که فعالیتش را با عرضهء همبرگرهای کوچک و ارزان، از سال 1940 در کالیفرنیا آغاز کرد. رستورانی که امروز به شرکتی بین‌المللی تبدیل شده، در 119 کشور جهان شعبه دارد و جمعیت مشتریان آن به 68 میلیون نفر می‌رسد (ویکی‌پدیا، 2013). مک‌دونالد یکی از پیشتازان عرضهء «غذای آماده» یا همان «فست فود» در دنیاست؛ و شاید یکی از دلایل موفقیت تجاری آن همزمانی عرضهء غذای آماده درست در زمانی بود که زندگی مدرن و شهری فرصتی برای پختن و خوردن غذاهای سنتی برای مردم گرفتار جوامع صنعتی باقی نگذاشته بود. در چنین روزگار پرشتابی ساندویچ‌های کوچک و ارزان مک‌دونالد گزینه‌ای مناسب برای بسیاری از مشتریان پرمشغله به شمار می‌رفت. کارگران و کارمندانی که گرفتارتر از آن بودند که ساعت‌ها وقت خود را صرف آماده کردن ناهار و شام در خانه کنند؛ و ترجیح می‌دانند در خلال کار روزانه یا پس از آن همبرگری فوری و ارزان از مک‌دونالد بخرند و به سرعت بخورند تا به کارشان برسند. کاری که محل گذران زندگی آنان بود و در دنیای پر از رقابت جوامع صنعتی اندکی درنگ به قیمت عقب افتادن از کاروان پرشتابی بود که به سرعت می‌گذشت و منتظر هیچکس نمی‌مانداما پس از مدتی که از گسترش فرهنگ غذای آماده گذشت، به تدریج اثرات جانبی و مخرب جسمی و اجتماعی این شیوهء تغذیه برای مردم این جوامع آشکار شد. چاقی مفرط، سوء هاضمه، دیابت، و فشار خون ارمغان غذاهای آماده و زندگی بی‌تحرک ماشینی بود. آدم‌های موفق و به ظاهر مرفه‌ای که حالا باید درآمد‌ همهء این سال‌های گرفتاری و کار مداوم را خرج درمان بیماری‌های روحی و جسمی خود می‌کردند. نتایج بسیاری از تحقیقات نیز نشان می‌داد که فقدان تحرک، اضطراب ناشی از شتابزدگی زندگی و مصرف غذاهای آماده سهمی اساسی در بروز این مشکلات داشتند. البته در کنار همهء این مسائل سست شدن ارتباطات اعضاء خانوادها به دلیل فقدان فرصت کافی برای با هم بودن خود به معضلی اجتماعی تبدیل شد. ادامه مقاله را در این نشانی مطالعه فرمایید.

تصویرسازی در «جای خالی سلوچ»

کتاب «جای خالی سلوچ» شاهکاری است پر از توصیف‌های دقیق، به قلم جادویی محمود دولت‌آبادی. تعداد آنها در این اثر چنان فراوان است که انتخاب یکی را دشوار می سازد. با توجه به اینکه در فصل زمستان هستیم، بارش برف را که در ابتدای بخش دوم کتاب توصیف شده به عنوان نمونه برگزیده‌ام. خوشه‌ای از خرمنی پربار: «زمستان می‌گذشت. زمستان کند و آرام. قاطری پاها در باتلاق گیر کرده. جان می‌کند و می‌گذشت. دیگر کمرشکن شده بود. سرما! تا بود سرما بود. سرمای خشک و پی‌دار. حالا ناگهان برف! شب، برف افتاده بود. برف سنگین. به غلو گفته می شد: «یک کمر». اما نه اگر یک کمر، یک زانو بود.  بامهای گلی گنبدی و گهواره ای زیر سینه برف بی‌نفس شده بودند. خاموش. خسته. اشترانی زیر بار. هنوز می بارید. اما نه پرکوب. سپیده‌دم ضربش گرفته شده بود. سبک می بارید. پرهای کبوتر. چرخ می زدند و می‌نشستند. برای مِرگان برف جز خواری به همراه نداشت. اما برای دشت و برای بیشتر مردم زمینج، برای آنها که دست‌کم تکه زمینی دیم و لنگه گاوی سر آخور داشتند، برف همان زر بود که می‌بارید. هر پر برف هزار دانه گندم بود. یک هنداونه بود. یک مشت زیره بود. چهل گل غوزه. نه تنها برای مردم زمینج که برای همه اهل بیابان برف نان بود. نان بود که می بارید و چه خوش می بارید.»

گزیده ای دیگر از «در فاصلهء دو نقطه ...!»

هنر در آراستن و زیبا نمودن زندگی است. هنر جدا از زندگی وجود ندارد، پس می باید زندگی را از هنر سرشار کرد. (ص. 109)

انسان کسانی را که دوست می دارد با حافظه عاطفی می نگرد، همچنان که خودش را این گونه می بیند. به این خاطر است که چهره جوانی اش را به خاطر نمی آورد و دگرگونی های گذشت زمان را در چهره اش تشخیص نمی دهد. ... در ارزیابی زیبایی عزیزانم، مرا با «زیبایی شناسی» مدون کاری نیست و در این نکته به خصوص است که باید اعتراف کنم، من آنها را با قلبم می نگرم و نه با چشمانم (ص. 133).

بهترین اثرم، اثری است که هنوز خلق نشده است و در جایی در ذهنم در برخورد با شناختهای زندگی، در حال تکوین است. (ص. 151)

پس چه وقتی یاد خواهم گرفت که بدانم «آزادی» را که برای خود ارج می نهم، حق دیگران هم هست. وانگهی این جهان از من آغاز نشده و با من نیز خاتمه نخواهد یافت. در مقایسه با عظمت آن، حتی یک نقطه هم نیستم، من هیچ مطلقم. (ص. 167)

در فاصلهء دو نقطه ...!

پانزدهم آذر برای تماشای تئاتر «نان» به خیابان شانزدهم آذر رفته بودیم. تئاترزیبایی که در سالن مولوی دانشگاه تهران برگزار شد. ساعتی زودتر از شروع تئاتر به مقصد رسیدیم و فرصتی بود برای بازدید از موزهء هنرهای معاصر که از قضا همزمان بود با برگزاری مراسمی به مناسبت پانزدهمین چاپ کتاب «در فاصله‌ی دو نقطه ...!»، اثر هنرمند ارجمند سرکار خانم ایران درّودی. نمایشگاهی از آثار ایشان نیز برپا بود و جمعی از هنرمندان و هنردوستان برای بزرگداشت مقام این استاد بزرگ نقاشی گردآمده بودند. کتاب هم با امضا نویسنده به فروش می‌رسید که خطاب به خوانندگان نوشته بودند: «به امید نور و بلور». همین سه کلمه چکیده‌ای از مفاهیم اصلی در آثار ایشان است که حتی برای مخاطب غیرمتخصصی مثل من نیز آشکار بود. پس از بازدید از نمایشگاه، کتاب را خریدم و در این مدت بخش‌هایی از آن را خوانده‌ام. در فاصله‌ی دو نقطه سرگذشت‌نامه خودنوشت خانم درّودی است، و سرشار از نکته‌های آموزنده که چند نمونه را در ادامه مطلب می‌نویسم:
ادامه نوشته

چه زود فهميدن مويوم!

  اين لطيفه‌اي كه مي‌خواهم تعريف كنم شايد همه شنيده باشند. من نخستين بار آن را در نوشته‌هاي جناب ابطحي رئيس دفتر رئيس جمهور خاتمي خواندم. مضمون آن چنين است: جواني مشهدي قرار بود به خواستگاري خانمي در تهران برود. بستگانش به او گفتند وقتي در زدي اگر پرسيدند كيه نگي مويوم. جوان پرسيد پس چي بگم؟ گفتند بگو منم. جوان لختي انديشيد و بعد گفت يره! خب وقتي در را باز كنن مي‌فهمن مويوم!.

در هنگامه تغيير نام رشته كتابداري و اطلاع‌رساني، دوست نازنين و بذله‌گو كاظم حافظيان از اين لطيفه استفاده كرده بود و گفته بود حالا اگر ما آمديم و نام رشته را عوض كرديم، خب بعداً كه دانشجوها بيان سر كلاسا و اين درسا را ببينن مي‌فهمن اين همون رشته كتابداريه!.

چند روز پيش يكي از دوستان رئيس گروه رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسي يكي از دانشگاه‌هاي مهم كشور مي‌گفت امسال كه با نام جديد دانشجو گرفته‌ايم، دانشجوهايي با رتبه‌هاي خوب داشتيم. آن‌ها بعد از شروع كلاس‌ها و آشنايي با درس‌ها متوجه شده‌اند كه اين رشته همون كتابداريه. ايشان فرمودند ظاهراً تعدادي از اين دانشجويان به اين نتيجه رسيده‌اند كه مرتكب اشتباه شده‌اند و قصد دارند رشته‌اشان را تغيير دهند.

منظورم از اين نوشته اين نبود كه بحث زنگ‌زده تغيير نام رشته را دوباره زنده كنم بلكه مي‌خواستم بار ديگر هوش و ذكاوت كاظم را تحسين كرده و بگويم: كاظم جان! چه زود فهميدن مويوم!

پیوند پژوهش کیفی با هنر معماری

دیروز در دانشگاه هنرهای اسلامی تبریز کارگاهی درباره روش پژوهش کیفی داشتم. برگزاری این کارگاه فرصتی بود تا بیشتر درباره پیوندهای رویکرد کیفی تحقیق با حوزه معماری فکر کنم. بی‌تردید معماری هنر باشکوهی است. نه به این دلیل که معماران می‌توانند بناهای باشکوه بسازند. بلکه به این خاطر که می‌توانند با خلاقیت و نوآوری خود شکوه زندگی را در قالب بناهای الهام‌بخش معنا کنند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم تاثیری که هر بنا بر اندیشه و احساس ما می‌گذارد، بیش از هر چیز بازتابی از بینش و نگرش معمار است که آن را طراحی کرده است. زیرا هر بنا پیش از آنکه ساخته شود در ذهن معمارش خلق می‌شود. در نتیجه معماری با ذهنی باز و اندیشه‌ای آزاد بنایی طراحی می‌کند که برای ساکنان و کاربران آن حسی از آزادی و آرامش به ارمغان می‌آورد. در مقابل اگر ذهنش در چارچوبی بسته محصور باشد، محصول طراحی او همچون زندانی است که روح ساکنان آن بنا را ملول می‌کند و به اسارت می‌کشد. به بیانی ساده و به اختصار می‌توان گفت اگر ساختن فضایی بهتر برای «زیستن» را محوری کانونی در مباحث معماری بدانیم، آنگاه پژوهش کیفی ابزاری برای کشف «تجربه‌های زیسته» همه کسانی خواهد بود که در این فضاها زندگی می‌کنند. به این ترتیب می‌توان با کمک پژوهش کیفی تاثیری را که هر بنا بر کیفیت زندگی کاربران آن دارد، بررسی کرد. وجوه این تاثیر نیز بسیار متعدد و متنوع است. بررسی ساختار و طراحی، نوع مصالح، رنگ و طراحی داخلی بر تجربه زیستهء کاربران هر بنا می‌تواند موضوع تحقیقات مستقلی با رویکرد کیفی در این رشته باشد.

مثبت انديشي

در مسير هر روزه ام از محل كار به سمت منزل ، پس از عبور از ورزشگاه شهيد كشوري ، خانه كاريكاتور ايران قرار دارد كه چند سال پيش فرصتي شد و از آن جا بازديد كردم. چند وقتي است كه مي ديدم نزديك اين مكان نسبتا شلوغ است و افراد مختلفي در حال تردد هستند. خوشحال بودم كه چقدر مسائل فرهنگي علاقه مند داشته و ما بي خبر بوديم.

چند روز پيش كه در خيابان مورد نظر، بر خلاف هميشه ترافيك شده بود، با دقت بيشتري به افراد و ساختمان هاي مجاور خانه كاريكاتور نگريستم. از لابلاي درختها تابلويي ديدم كه نوشته بود: شوراي حل اختلاف . تازه فهميدم آن افرادي كه من خوش بينانه مراجعان يك مركز فرهنگي مي پنداشتم، خلق اللهي بودند كه به عنوان خواهان و خوانده و شاهد و از اينجور چيزها در آنجا حضور داشتند.

نتيجه گيري: مثبت انديشي هميشه منطبق با واقعيت نيست

شجاعتِ بخشیدن

نلسون ماندلا با مرگ خود بار دیگر صفحه نخست روزنامه‌های جهان را تسخیر کرد. او قبلاً هم بارها این کار را کرده بود. زمانی که قدم در «راه دشوار آزادی» گذاشت و به مبارزه با بیماری مهلک نژادپرستی پرداخت، روزی که پس از 27 سال تحمل زندان آزاد شد، وقتی جایزه صلح نوبل گرفت، بعد به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی سوگند یاد کرد و روزی که داوطلبانه از قدرت کناررفت و به فعالیت‌های بشر دوستانه خود ادامه داد. اما آنچه ماندلا را در افکار عمومی جهان اینچنین گرامی و ارجمند ساخته است، هیچ یک از این دستاوردها نیست. بسیاری دیگر نیز مثل او در راه آزادی مبارزه کردند، در گوشه و کنار این جهان پرآشوب به خاطر باورهای بشر دوستانه خود زندانی شدند و در موقعیت یا شرایطی اولین بودند. اما اول شدن ماندلا دلیل برنده بودنش نیست. اصلاً ماندلا در جستجوی اول شدن نبود، زیرا زندگی را با میدان مسابقه اشتباه نگرفته بود. بنابراین، نه مبارز بودن ماندلا دلیل اصلی جایگاه ممتاز اوست و نه تلاش چشمگیری که در راه آزادی صرف کرد. هر چند همهء این دستاوردها ارزشمند است، اما به نظرم آنچه ماندلا را جاودانه می‌سازد شجاعتی است که او در بخشیدن داشت. روزی که پس از سالها مبارزه به قدرت رسید، از هیچ کس انتقام نگرفت و همه را بخشید. با آنکه همه چیز را به خاطر داشت، همه کسانی که مسبب رنج او بودند شجاعانه بخشید. در نتیجه سلولی که او سالها در آن زندانی بود به زندانی دیگر واگذار نشد و برای همیشه خالی ماند. ماندلا مخالفان خود را بخشید چون شجاعت بخشش داشت و با این بخشش به ما درس بزرگی آموخت. او در گفتار و عمل خود نشان داد که قلب آدمی با ذره‌ای محبت لبریز می‌شود، اما با دنیایی از نفرت همچنان خالی خواهد ماند. به همین دلیل محبت را برگزید و قلبش را به نفرت نفروخت. او شجاعت بخشش داشت و امروز افکار عمومی جهان این شجاعت را به روشنی می بیند و آن را تحسین می‌کند.

بودن یا نبودن هنوز مسئله است

شماره آذرماه 1392 مجله وزین «اطلاعات حکمت و معرفت» دفتر پر و پیمانی دربارهء مرگ‌اندیشی دارد.  این دفتر را که می‌خواندم چهار محور اصلی در میان مطالب متنوع آن یافتم، که گرچه کم و بیش متفاوتند، اما با هم پیوندی عمیق دارند. به نظرم مطالب این شماره حول محور چهار مفهوم «مرگ آگاهی»، «مرگ‌ اندیشی»، «مرگ هراسی» و «مرگ‌ گریزی» می‌چرخد. منظور از مرگ آگاهی، همان آگاهی انسان از فانی بودن خویش در این جهان خاکی و ناگریزی و ناگزیری رخدادی به نام مرگ است. البته نکته جالب تفاوتی است که نویسندگان این مقالات بین دو مفهوم «مردن» و «مرگ» قائل شده بودند. به این معنا که مردن فرایندی مستمر و جاریست که بلافاصله پس از تولد آغاز می‌شود و در نهایت مرگ فراورده این فرایند است. رخدادی که هر لحظه ممکن است ظاهر شود و این فرایند را به پایان رساند. اما مرگ اندیشی دغدغهء مواجه با این رخداد است که تا کنون بازتاب‌های متفاوتی در آراء و اندیشه‌های متفکران و فیلسوفان داشته و در این دفتر به تعدادی از آنان از جمله سقراط، ابن سینا، هایدگر، و سارتر اشاره شده است. مقایسه این نگرش‌ها نیز جالب و آموزنده است. سومین مفهوم «مرگ هراسی» است که در مقاله‌ای با عنوان «تخفیف و تسکین هراس از مرگ» به قلم مسعود امید مبدا و منشاء آن را به دو دستهء دلایل معرفتی و غیرمعرفتی تقسیم شده است. به این معنا که هراس ما از این رخداد حتمی و گریزناپذیر یا ناشی از نادانی نسبت به ماهیت آن است، یا مثل دیدگاه شوپنهاور در این زمینه در خود اراده ریشه دارد. سرانجام میل به جاودانگی در بشر تجلی همان «مرگ گریزی» اوست که جلوه‌های آن از گذشته با امروز فراوان است. همانطور که در این دفتر آمده است، اهرام ثلاثه مصر نمونه بارز تلاش  فراعنه برای جاودانگی است که تمام توان زمانه خود را برای این منظور به کار بستند و آثار آن امروز بر جای مانده است. در کنار تمام این تفاسیر فلسفی از مسئلهء مرگ و پیوند آن با زندگی، یکی از زیباترین توصیف‌های این رخداد متعلق به جناب حافظ است که می‌فرماید: این جان عاریت که به حافظ  سپرد دوست/ روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم.

تعریف تاریخ از نگاه یک مورخ

دیروز (29 آبان 92) نشستی در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد، که محور بحث آن بررسی کارنامه دکتر شیرین بیانی (همسر دکتر اسلامی ندوشن) بود. در این جلسه علاوه بر دو تن از استادان رشته تاریخ که دربارهء آثار ایشان صحبت کردند، دکتر بیانی نیز حضور داشتند و با بیانی شیرین به ذکر خاطراتی از سالهای تحصیل و تدریس خود پرداختند. در بخشی از این خاطرات به روز ثبت‌نام دوره دکتری در دانشگاه سوربن اشاره کردند، که چگونه سرنوشت تحقیق ایشان در این مقطع با نظر پروفسور کلود کاهن به تاریخ آل جلایر پیوند ‌خورد و از آن زمان به بعد بیشتر مطالعات ایشان در این زمینه بوده است. مطالعاتی که بعدها نتایج آن در آثاری همچون «دین و دولت در ایران عهد مغول» منتشر می‌شود. البته آثار دکتر بیانی فقط به این دوره تاریخی محدود نیست و بسیاری از دوره‌های دیگر را نیز در بر می‌گیرد. مثلاً کتاب «شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان» شرحی از سقوط سلسله اشکانی و تولد ساسانیان است. یکی از نکات جالب سخنرانی دکتر بیانی تاکیدی بود که ایشان بر پیوند میان تاریخ  و ادبیات داشتند و معتقد بودند همواره این آثار ادبی هستند که بهترین بازتاب رخدادهای تاریخی را به نمایش می‌گذارند. بر این اساس، اگر محققی می‌خواهد تصویری از رخدادهای هر دوره در اختیار داشته باشد، باید بیش از هر چیز آن را در میان آثار ادبی آن زمان جستجو کند. نقش بافت فرهنگی و اجتماعی هر رخداد تاریخی در ارزیابی آن و داوری درباره همه کسانی که به نحوی در ایجاد آن رخداد دخالت داشتند، نکته‌ء جالب دیگری درسخنرانی ایشان بود. به این معنا که مورخ نباید تصور کند که سرگذشت آدم‌های مرده را می‌نویسد، بلکه باید آنان را زنده تصور کند و در همان بافتی که آنان زندگی می‌کردند، شاهد و ناظر بر عملکردشان باشد. زیرا هر شخصیت تاریخی فرزند زمان و مکان خودش است و نمی‌توان هیچکس را خارج از این زمان و مکان تصور کرد. در مجموع نشستن پای صحبت استادی که بیش از نیم قرن از عمر خود را صرف مطالعات تاریخی کرده است، تجربه‌ای بسیار ارزشمند و تاریخی بود. با سپاس از برگزار کنندگان این نشست در پژوهشکده تاریخ اسلام.

تو با رویاهایت زاده شدی

دیروز در روزنامه شرق شعری از علیرضا خمسه خواندم، با عنوان «تو با رویاهایت زاده شدی» که برای گرامیداشت زادروز «گلاب آدینه» نوشته بود. دریغم آمد این شعر زیبا را جایی ثبت نکنم:

دیروز به دنیا آمدیم

امروز عاشق می شویم

و فردا خواهیم مرد.

در میان ما اما کسانی هستند

که دیروز عاشق به دنیا آمدند

و امروز عاشقانه زندگی می کنند

و فردا نخواهند مرد.

زیرا از رویاهایشان سپری ساخته اند در برابر مرگ ...

تو با رویاهایت زاده شدی

و با رویاهایت به جنگ پیری و مرگ برخاسته ای

باشد که چون همواره و همیشه طربناک بمانی.

فلسفه علم و پژوهش در علوم انسانی

علاقه‌مندان به مبحث فلسفه علم می‌توانند به کمک کتاب «درآمدی بر فلسفه علم و پژوهش در علوم انسانی» با کلیات این بحث آشنا شوند و حوزه‌های مرتبط با آن را بشناسند. اثر حاضر از هفت جستار تشکیل شده که عبارتند از: شک در امکان شناخت، جزمی‌نگری در امکان شناخت، ایدآلیسم آلمانی، شناخت و ابزار دل، زبان و شناخت، هرمنوتیک و شناخت و سرانجام شناخت و تبارشناسی. ساختار کتاب حاضر بر پاسخ به 10 پرسش اساسی استوار است: ماهیت تحقیق علمی چیست؟ یا چرا اساساً انسان به تحقیق و پژوهش همت می‌گمارد؟ تمایز میان پژوهش علمی و فلسفی چیست؟ آیا پژوهش علمی – بویژه در قلمرو علوم انسانی – باید تاملات فلسفی را کنار بگذارد؟ آیا روش‌های تحقیق در علوم انسانی و تجربی یکسانند؟ آیا شناخت علمی روندی خطی و افزایشی دارد؟ آیا روش‌های تحقیق متداول در علوم انسانی بر یک روش‌شناسی و معرفت‌شناسی واحد استوارند؟ آیا ارتباط محقق علوم انسانی با پدیدارهای مورد مطالعه، ارتباطی مستقیم، بدون واسطه و مکانیکی است؟ آیا درک ماهیت تحقیقات علمی صرفاً در گرو درک و ماهیت علم میسر است؟ آیا علم و شناخت علمی تنها شیوه تفکر و کاوش در باب ناشناخته‌های جهان است؟ آیا در طول تاریخ تفکرات بشری گفتمان علمی، تنها گفتمان مسلم دانایی بوده و کلام آخر در همه حال از زبان علم و داوری‌های علمی جاری گشته است؟ اگر علاقه‌مند به تامل بیشتر در پاسخ به این پرسش‌ها هستید، کتاب حاضر که مشخصات کامل کتابشناختی آن در ادامه آمده، یکی از منابع مفید است.

عبداللهی، عبدالله و جوان، جعفر (1389) درآمدی بر فلسفه علم و پژوهش در علوم انسانی. تهران: چاپار.